درادیوکولا theradiocula
-
- Science
-
مخلوطی از شکر، کافئین، صوت و خون!
-
پژو ۴۰۵ نقرهای
گفتم بیام امشب دنبالت که بریم یه فری بخوریم بلکه کسالت منزل بشوری از تن. دیگه دیدم تو آقا جون نیستی که فقط بکوبی رو در دیوار رادیو. تو رو نگران سکته کردنت نیستم. تو رو نگران دل کندنتم. نه از من. از زندگی. از هر آشغالی که هنوز مونده…که خب مونده که هنوز اینجاییم. وگرنه که…
هنوز نمیخوای حرف بزنی؟ حرفی نیست. -
سکام
ما خب چیزه… یه آدم آهنی داریم تو انباری خونمون. این از خنزر پنزرا خودشو درست کرده. عشقشم یه مارمولکه. در واقع از خاطرات مون و چیز میزای گم شدمون ساخته شده، که این حرف میزنه ما ضبط میکنیم. والا ما تو زندگیمون با همم درست حرف نزدیم…چه برسه برا دیگرون حرف بزنیم.
-
-
-
دبالهزانِ خاریت(بخش دوم)
تکهپارههای هر چیز از جنس خود آن چیز است. تکهپارههای تکهپارههای هر چیز از جنس تکهپارههای خودِ آن چیز است و تکهپارههای تکهپارههای تکهپارههای هرچیز از جنسِ... چه میگویم؟
-
دبالهزانِ خاریت( بخش اول)
« ما همه آنجا بودیم. از مرده و زنده، پیر جوان. این خالیترین جای جهان بود که در آن هیچ چیز کم نبود.»